کاربری جاری : مهمان خوش آمدید
 
خانه :: شعر
موضوعات

اشعار



رزم و شهادت فرزندان عبدالله بن جعفر و حضرت زینب سلام الله علیها

شاعر : میلاد حسنی     نوع شعر : مرثیه     وزن شعر : فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن     قالب شعر : غزل    

یادگارِ زینـبند، سردار هستند این دو گل           بهـرِ حق آمادۀ پـیکـار هستند این دو گل

از رد پاهایشان هی بوسه می‌گیرد ملک           بال‌های جعـفر طـیّار هـستند این دو گل


میمـنه تا میسره مبهـوت غـرش هایشان           جلوه‌های حـیدر کرار هستند این دو گل

هرچه دشمن میرسد خانه خرابش می‌کنند           بر سر هـتاکـیان آوار هستند این دو گل

غصۀ لرزیدن دلهای مضطر می‌خورند           از نگـاه حرمله بیـزار هستند این دو گل

مادر از خیمه دعـا کرده علی‌اکبر شوند           عصر عاشورا به روی دار هستند این دو گل

زیـر پـا افـتـاده‌اند و رویشان نـیـلی شده           روضه‌خوان کوچه و مسمار هستند این دو گل

دایی گریانشان یک یک به خیمه می‌برد           در زمین کربلا بسیار هستند این دو گل

: امتیاز
نقد و بررسی

طبق اسناد تاریخی تنها عون بن عبدالله فرزند حضرت زینب است و محمد بن عبدالله فرزند حضرت زینب سلام‌الله‌علیها نیست زیرا در کتب مقاتل الطالبیین (ص۶۱) تَسْمِیَةُ مَنْ قُتِلَ مَع الحُسَینِ(ص۱۵۱) تَذْکِرَةُ الْخَواص(ص۱۷۶) تاریخ الامم والملوک(ص۴۶۹) تاریخ خلیفه (ص۱۴۵)، فُصُولُ المُهِمَّۀ (ص۱۴۵) الارشاد(ص۱۵۹) منتهی‌الآمال(ص۴۴۸) نفس‌المهموم(ص۲۷۱) مقتل مقرّم(ص۱۴۵) مقتل امام حسین(ص۱۵۶) قمقام (ص۴۳۶) پژوهشی نو در مقتل سیدالشهدا (ص۲۰۶) و دیگر کتب معتبر نام مادر محمد بن عبدالله؛ خوصا، دختر حفصةبن ثقیف ذکر شده است و در دیگر کتب مقاتل نیز نامی از مادر او برده نشده است؛ تنها در کتاب کامل بهایی(۶۴۷) آمده که مادر محمد نیز حضرت زینبسلام‌الله‌علیها است؛ در کتاب کامل بهائی نیز سندی ارائه نشده است و احتمال اشتباه طبری زیاد است زیرا طبری در سطر قبل از این جمله، نام اُمُّ البنین را هم به اشتباه لیلی ذکر کرده است. در قرون بعدی دو کتاب منتخب التّواریخ(۲۲۵) و منتهی‌الآمال (۲۲۵) علاوه بر روایت اول گزارش کامل بهایی نیز ذکر کرده‌اند. ضمناً در هیج کتاب مقتلی موضوع اجازه ندادن سیدالشهدا عليه‌السلام به محمد و عون و به طبع آن آمدن حضرت زینبسلام‌الله‌علیها برای اذن میدان گرفتن فرزندش نیامده است، همچنانکه هیچ سندی بر کودک بودن آنها وجود ندارد بلکه بر اساس مدارک و شواهد تاریخی آنها جوان و یا حداقل نوجوان بوده‌اند!! کوچکترین مبارز کربلا حضرت قاسم عليه‌السلام با حداقل ۱۳ سال سن است.

بچه‌های زینبند، سردار هستند این دو گل           گرچه طفل آمادۀ پیکار هستند این دو گل

زبانحال مسلم بن عقیل علیه السلام قبل از شهادت

شاعر : قاسم نعمتی نوع شعر : مرثیه وزن شعر : فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن قالب شعر : غزل

تن بی‌سر شده چون بیکس و بی‌یار شود            بـازى دسـت اراذل ســر بـازار شـود

تـرسم این است بـلایى که سر من آمد            بین گـودال سرِ جـسم تو تکـرار شود


من ندیدم سرِ خونى نشده در این شهر            کـودک و پـیر کسى وارد دربار شود
سـنـگ از بـام کُـنـد کـار عـمـود آهـن            همه سرها به خـدا مثل عـلـمـدار شود
سر هر کوچه کمى از بدنم ریخته است            خـاک راه پــسـر حـیــدر کـرار شـود
سر دروازه حـسین منـتظرات می‌مانم            تا که اى نیـزه نشین لحظۀ دیدار شود
حـنـجــر پـاره شـده ارثـیـه پـهـلـو شد            نوک نیزه اثرش چون نوک مسمار شود

: امتیاز
نقد و بررسی

ابیات زیر به دلیل مستند نبودن و عدم رعایت شأن اهل بیت حذف شد؛ جهت کسب اطلاعات بیشتر به قسمت روایات تاریخی همین سایت مراجعه کرده و یا در همین جا کلیک کنید. در بحث غارت معجرها دو نکته مهم باید مورد توجه قرار بگیرد 1ـ موضوع غارت معجر بر فرض بر اینکه صورت گرفته باشد با آنچه متاسفانه بصورت عام در اشعار آورده می‌شود بسیار متفاوت است، لازم است بدانیم در عرب آن زمان قسمتی از حجاب زنان (معجر)، پارچه ای بوده که در مقابل صورت قرار می‌گرفته و این جزء حجاب بوده است؛ همچنان‌که هم اکنون نیز در عراق و عربستان بسیاری این‌گونه حجاب دارند، از این‌رو حضرت زینب در خطبه‌اشان در مجلس یزید فرمودند: وَ أَبْدَيْتَ وُجُوهَهُنَّ تَحْدُو بِهِنَّ الْأَعْدَاءُ مِنْ بَلَدٍ إِلَى بَلَدٍ؛ دختران سول خدا را با صورت باز، شهر به شهر در معرض دید مردم قرار دادی! لذا آنچه در غارت معجرها مطرح است حذف این روبند صورت‌ها بوده است نه اینکه نعوذ بالله اهل بیت کشف حجاب شده‌اند همچنان که حضرت زینب هم بر همین موضوع اشاره می‌کنند که خود این نیز مصیبت بسیار بزرگ و دردناکی است 2ـ گفتن و یادآوری غارت معجرها حتی در حد همان روبند صورت شایسته و سزوار اهل بیت نیست!!!  آیا اگر خود ما روزی ناموسمان به هر دلیلی همچون باد و... برای لحظاتی نتوانند حجاب خود را حفظ کنند آیا دوست داریم که یکسره به ما متذکر شوند که در فلان روز چادر خواهر، مادر و یا همسرمان را باد برده و ....  آیا ما از تکرار این حرف ناراحت نمی‌شویم؟؟  پس به هیچ وجه شایسته نیست این فاجعۀ تلخ را حتی بر فرض صحت آن بازگو و تکرار کنیم!!!

پوشیه چادر و خـلخال، الـنگو معـجر            هـمـه را کـوفـۀ نـامـرد خریـدار شود

سر بر نیزه و سنگ و چقدر چشم چران            دخـتران فـاطمه بد جـور گرفتار شود

زبانحال مسلم بن عقیل علیه السلام قبل از شهادت

شاعر : محمود ژولیده نوع شعر : مرثیه وزن شعر : مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن قالب شعر : غزل

ز درد غربت تو شهر،غرق آهم شد            نگـاه گـرمِ تو از دور در نگاهم شد

همین که نام تو بُردم شکست دندانم            سـلام دادم و تـنها هـمین گـناهم شد


چه زود مـردم کـوفه عـمارتم دادند            بلـند مرتبه قصری که قـتلگـاهم شد

وفـای امّت کوفی نماز مغـرب بود            عـشا نـیامده این قـوم سـدّ راهـم شد
فریب مردم پیمان شکن نباید خورد            میا که بیعـت نامـردمان سـپاهم شد
تمام شهـر مرا از امان خود راندند            به غیر خانۀ طوعه که سرپناهم شد
چه سخت غربت شب را به روز آوردم            زلال صورت ماهت،هلال ماهم شد
به این امید که گودال، قسمتت نشود            به کوچه‌ای ته گودال، حربگاهم شد
تـنـم قـنـاره قـصـابـخـانـه‌هـا را دیـد            گمان کنم که همین با تو وعدگاهم شد
از این اراذل و اوباش هرچه می‌آید            زمـان هـرزگـی دشـمـن تـبـاهم شد
قسم به چادر زینب میا به کوفه حسین            و بی‌حیاتر از این خصمِ روسیاهم شد
ترا به فـاطمه سوگـند سیدی برگرد            ببین که نیزۀ غربت چو تکیه گاهم شد

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر به دلیل انطباق با روایات معتبر تغییر داده شد زیرا همانگونه که در تمام کتب مقاتل معتبر آمده است سر حضرت مسلم به شام ارسال شد. جهت کسب اطلاعات بیشتر به قسمت روایات تاریخی همین سایت مراجعه کرده و یا در همین جا کلیک کنید.

سرم قـنـاره قـصـابـخـانـه‌ها را دیـد            گمان کنم که همین با تو وعدگاهم شد

ابیات زیر به دلیل مستند نبودن و مغایرت با روایات معتبر حذف شد! لازم به ذکر است در زمان دستگیری و شهادت حضرت مسلم هیچ صحبتی از کشتن سیدالشهدا و غارت و ... نه در بین مردم و نه حتی در دارالأماره کوفه نبوده است چنانچه ابن زیاد در پاسخ وصایای مسلم پاسخ می­دهد « حسین هم اگر به کوفه نیاید با او کاری ندارم » مردم نیز بخاطر تهدیدهای ابن زیاد و ترس از جانشان مسلم را تنها گذاشتند و او را یاری نکردند.

سخن ز کشتن و تمرین سر بریدن بود            و شـاهـد سخـنـی نـاسـزا الـه‌هم شد
ز گوشوار و گـلـوبند حـرفها دارند            که وقت غارت معجر دگر فراهم شد

بیت زیر به دلیل عدم رعایت قافیه که رکن اصلی شعر است تغییر داده شد، همانگونه که قبلا متذکر شده ایم ضمایر متصل جزء حروف روی قافیه نیست لذا کلمۀ «مرهم» با کلمات « سپاه، حربگاه، نگاه، روسیاه، تباه و ...» هم قافیه نیست!!

ترا به فـاطمه سوگـند سیدی برگرد            که زخم سینه زهرا بدون مرهم شد

زبانحال مسلم بن عقیل علیه السلام قبل از شهادت

شاعر : امیر علوی زاده نوع شعر : مرثیه وزن شعر : مستفعلن مستفعلن مستفعلن فعلن قالب شعر : مثنوی

کوفه همان شهری که مسلم کوچه گردش بود           کوفه همان شهری که تنها طوعه مردش بود

یک پـیـر زن تـنهـا پـنـاه نالـه‌هایم بود           خون دل و اشکِ بصر تنها غذایم بود


ایـنـهـا فـقـط آقـا بــیـا آقـا بــیـا کـردند           بیعت شکـستـند و مرا تنها رها کردند

شهـر ریـا و فـتـنـه و عـیـاش ها کوفه           پُر گـشته از ولگـردها کلاش ها کوفه

چیزی که من دیدم ریا و بی‌حیایی بود           ظاهر خـدایی بود باطن بی‌خدایی بود

گـفـتم بیا آقا سـفـیـرت را حلالـش کن           نعـم الامیری و اسیرت را حلالش کن

دیگر رسیده جان من بر لب پـشـیمانم           آقا به جان خـواهرت زینب پـشـیـمانم

آقا به جـان مـادرت جـان عـمـوی من           بـرگـشـتـنت گـشـتـه تـمام آرزوی من

برگرد تا روی سرِ خود سایبان داری           تا یک قمر دور و بر این کاروان داری

مـسـلم فـدای قامت اکـبـر شود برگرد           زود است آهوی حرم بی‌سر شود برگرد

اینجا کسی فکر تو و نیلوفرانت نیست           اینجا بجز شمشیر چیزی میزبانت نیست

بی‌سـر شـدن پـای تو آقـا آرزویـم بود           در لحظۀ آخر دو چشمت روبرویم بود

من از سـر دارالامـاره داد خواهم زد           تنها فـقـط اسم تو را فـریاد خواهم زد

تـقـدیـر مسلم تـشـنـگی بود و لب پاره           سـر بـر در دارالامــاره تـن به قـنـاره

: امتیاز
نقد و بررسی

برگرد تا روی سرِت خود سایبان داری          تا یک قمر دور و بر این کاروان داری

ابیات زیر به دلیل مستند نبودن و مغایرت با روایات معتبر حذف شد! لازم به ذکر است در زمان دستگیری و شهادت حضرت مسلم هیچ صحبتی از کشتن سیدالشهدا و غارت و ... نه در بین مردم و نه حتی در دارالأماره کوفه نبوده است چنانچه ابن زیاد در پاسخ وصایای مسلم پاسخ می­دهد « حسین هم اگر به کوفه نیاید با او کاری ندارم » مردم نیز بخاطر تهدیدهای ابن زیاد و ترس از جانشان مسلم را تنها گذاشتند و او را یاری نکردند.جهت کسب اطلاعات بیشتر به قسمت روایات تاریخی همین سایت مراجعه کرده و یا در همین جا کلیک کنید.

دیدم که در شب لشگر اوباش ها مستند           حرف از سر عباس بود و شرط می‌بستند

حرف از گلوی اصغر و تیر و کمان هم بود           در پشت بامی سنگ در دست زنان هم بود

حرف ازطلا و درهم و سوغات زیور هست           خورجین برای بردن و آوردن سر هست

این مردها از غارت معجر نمی‌ترسند           از غارت خـلخـال از دختر نمی‌ترسند

زبانحال مسلم بن عقیل علیه السلام قبل از شهادت

شاعر : موسی علیمرادی نوع شعر : مرثیه وزن شعر : فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن قالب شعر : غزل

گریه‌هایم می‌شود از شـرمساری بیشتر           هر دقـیقه می‌شود این بی‌قـراری بیشتر

جای این زخم زبان ای کاش تنها می‌زدند           طعنه از هر تیغ دارد زخم کاری بیشتر


هرچه سنگین می‌شود بار خجالت در دلم           می‌شـود بـاریـدن ابـر بـهـاری بـیـشـتر

بیشتر در کوچه سنگش می‌زنند این بام‌ها           هرچه می‌آید به کوفه صوت قاری بیشتر

هر قَـدر من نا امیـدم در میان شهر غـم           حـرمـلـه دارد ولی امـیـدواری بـیـشـتر

خارِ در چشمم اگر چه تیغ هاشان شد ولی           از سه شعبه می‌رود بر چشم خاری بیشتر

گرچه در دارالعماره خون من را ریختند           از سرم هر کوچه دارد یادگاری بیشتر

از اسیری خودم در کوفه فهمیدم حسین           می‌کشند اینجا عزیزان را به خواری بیشتر

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر به دلیل مستند نبودن و مغایرت با روایات معتبر حذف شد

گوشواره گرچه دارد دخـتر شهـر طمع           از پدر می‌خواهد اما گـوشواری بیشتر

مدح و شهادت مسلم بن عقیل علیه السلام

شاعر : علی رضوانی نوع شعر : مرثیه وزن شعر : مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن قالب شعر : غزل

نـفـس کـشیـدن او به شماره افـتـاده            کـنار چـشـم کـبـودش سـتاره افـتاده

بزرگ مردی خود را به او نشان میداد            همین که طوعه پی راه چاره افتاده


کنار غربت اشکش مکرراً ذکر            حـسـین گـوشۀ لـب‌های پـاره افتاده

اذان شد و سرش از پیکرش زمین افتاد            شـبـیه طـفـل که از گاهـواره افـتاده

اذان ظهر شد و پیکـر بدون سرش            بـه زیـر سـایـۀ تـلـخ مـنـاره افـتـاده

فقط به خاطر افتادن حسین ز اسب            سـرش ز سـردرِ دارالإمـاره افـتاده

: امتیاز
نقد و بررسی

ابیات زیر به دلیل مستند نبودن و مغایرت با روایت های معتبر حذف شد؛ جهت کسب اطلاعات بیشتر به قسمت روایات تاریخی همین سایت مراجعه کرده و یا در همین جا کلیک کنید.

برای خـنده مردم دم غـروب تـنـش            از این قـناره روی آن قـناره افـتاده

چـقدر مسلم غـمدیده را صدا می‌زد            عزیز فاطمه وقتی که دست و پا می‌زد

زبانحال مسلم بن عقیل علیه السلام قبل از شهادت

شاعر : رضا رسول زاده نوع شعر : مرثیه وزن شعر : متفاعلن فعولن متفاعلن فعولن قالب شعر : غزل

دل بی‌قـرار من می‌تپد از فراق یاری            که نوشـته‌ام بـیاید، به دیـار بی‌قـراری

چو به عشق پا نهادم، همه هستی‌ام فنا شد            تن من به تیغ و شمشیر و سرم به چوب داری


دل من ز بی‌وفایی، سر من ز سنگ کینه            بشکسته‌اند هر دو ز بلای عشق، آری

ز لبم بود روان خون شبیه یم به کاسه            ز دو دیده‌ام روان اشک شبیه آبشاری

دل من بسوزد از آن که به اهل بیت عصمت            بزنند سنگ از بام نکـنند غـمگـساری

شب و روز کاروانت چو یکی شود به کوفه            تو به سویشان نظاره ز فراز نیزه داری

: امتیاز

مناجات ماه محرمی با صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه

شاعر : ناشناس نوع شعر : مرثیه وزن شعر : مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن قالب شعر : غزل

هزار شکر که از خونِ دل وضویی هست            لـباس مشکی ما هست، آبرویی هست

بیا حسین بـگـو تا که ما به سر بزنـیم            میان شاه و گدا، راه گفت و گویی هست


همیشه سنگ غمت را به سینه‌ام زده‌ام            خوشم برای شکستن، مرا سبویی هست

دوباره چشم شما زخم می‌شود، دیر است            مرا ببین، که به چشمت هنوز سوئی هست

مـرا بـرای مُحـرّم دوبـاره مُـحْرِم کن            منای کرب وبلا هست و آرزویی هست

مرا بکش به همان روضه‌های ناگـفته            همیشه پیش شما روضۀ مگویی هست

گـمان کـنـم نـرسم تا به شـام عـاشورا            فقط برای همین چند شب گلویی هست

: امتیاز

مناجات ماه محرمی با صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه

شاعر : ناشناس نوع شعر : توسل وزن شعر : مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن قالب شعر : غزل

مُحَرَّم آمد و این دل هنوز مَحرَم نیست            هـنوز قـلـبِ من آمـادۀ مُـحَـرَّم نـیـست

هـمه ز سـسـتـیِ این بی‌اراده می‌بـاشد            اگرکه عهد من و آن نگار محکم نیست


همیشه دیر رسیدم به وعده گاه، برفت            برای اینکه هنوز این گدا منظم نیست

ز بی‌وفـائی و ظـلـم و جـفـای ما باشد            اگر شـرائـط روز فـرج فـراهـم نیست

به سود ماست نه سود نگار، این خدمت            وگرنه نوکر مخلص به درگهش کم نیست

به قطره قطرۀ اشکی که داده مـمنونم            که بر طهارت این اشک، آبِ زمزم نیست

مـیـان غــفـلـتـم امـا بـه یـادِ او هـسـتم            هنوز جزگل نرگس کسی نگارم نیست

: امتیاز

مناجات ماه محرمی با صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه

شاعر : ناشناس نوع شعر : مرثیه وزن شعر : مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن قالب شعر : غزل

بـر پـا شـده حـســیـنـیـۀ گـریـه‌هـا بـیـا            بر روی چشم‌های تـر از اشک ما بیا

شال عزای تو به عـزایم نـشانده است            وقت عزای مان شده صاحب عـزا بیا


از معـرفت تهی‌ام و از مصلحت پُـرم            تـا زیـر و رو شَـوَم ز قـدوم شـما بـیا

یادش به خیر صحن رضا زار می‌زدم:            آقــا نــشــسـتـه‌ام دَم ایــوان طـلا بــیـا

ایـوان طـلا اگر که نـشد تا بـبـیـنـمـت            وقـت سـحــر زیــارت پـائـیـن پـا بـیـا

ای خاک بر سرم که نشد خاک پای تو            یک شـب خـرابـۀ دل من هـم بـیـا بـیا

من را که کُـشت وا ابـتـاهای عـمه‌ات            یک سر به خاک کشته کرب و بلا بیا

: امتیاز

مناجات ماه محرمی با صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه

شاعر : محمدعلی بیابانی نوع شعر : توسل وزن شعر : مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن قالب شعر : غزل

دلـتـنـگی غـروب همه جـمعه‌های من            کی می‌رسد به صحن حضورت صدای من

دیـگـر دلـم بـرای شـمـا پَـر نـمـی‌زنـد            بـرگـرد و بـال تـازه بـیـاور برای من


غیر از ضرر برای تو چـیزی نداشتم            حتی نـیامـده ست به کارَت دعای من

اشکـت اگر به نـامـه اعـمال من نـبود            بـخـشـش نـبـود شـامـل یـا ربّـنـای من

یک روز محض خاطر این چند قطره اشک            وا می‌شود به خـیـمه سبـز تو پای من

با تو هـوای ماه عـزا چـیز دیگریست            ای بانی مُـحـرّم و صاحب عزای من

امـشب مـیان سیـنـه زدن‌ها و اشک‌ها            مُهـری بزن به نـامۀ کرب و بلای من

: امتیاز

مناجات ماه محرمی با صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه

شاعر : علی ناظمی نوع شعر : توسل وزن شعر : مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن قالب شعر : غزل

صدای گریه‌تان پـیـر کرده عـالم را            بیا که با تو بـپـوشم لـباس مـاتـم را

هزار شکر نـمُردم که باز می‌بـیـنم            کـتـیبه‌های عزا؛ مشکی مـحـرّم را


برای عمه خود تا که روضه می‌خوانی            به گریه شعـله زنی دودمـان آدم را

دخـیل بسته‌ام امسال قبل جان دادن            ببینم اشک تو را روضه مجـسّم را

به نور خویش عزاداری مرا پُر کن            به سایه‌ات بپذیر از گدات این کم را

مرا شبیه شهیدان شهید عـشقت کن            به بال شوق و بصیرت بگیر دستم را

بـیـا؛ بـه رفـیـقـان رفـتـه‌ام سـوگـنـد            که با تو زار بگریم تمام این غم را

: امتیاز

مناجات ماه محرمی با صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه

شاعر : رحمان نوازنی نوع شعر : توسل وزن شعر : مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن قالب شعر : غزل

آقـا سـلام، مـاه مُـحـرّم شـروع شـد            بازاین چه شورش است و چه ماتم شروع شد

آقا سـلام تـحـفۀ اشکی به من دهـید            ماه گدایی من و چـشـمم شروع شد


یـادم نـرفـته است نـگـاه شـما به ما            از گـریه‌های ماه محـرم شروع شد

قـد قامت الحسین که تشنه شهید شد            شد قامت العـزا غم عالم شروع شد

ده روز اعتکاف دو چـشمم برایتان            در روضه مثل مسجد اعظم شروع شد

هاجر به پای روضه اصغر نشسته است            تا این که جوشش زمزم شروع شد

آقــا سـلام نـیـت گــریـه نــمــوده‌ام            شیرین‌ترین عبادت ما هم شروع شد

: امتیاز

مناجات ماه محرمی با صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه

شاعر : جواد حیدری‌ نوع شعر : مرثیه وزن شعر : مفاعیلن مفاعیلن مفاعیل قالب شعر : غزل

من و این روضه‌هـا الحـمـدلله            مـن و یـــاد شــمــا الـحــمـدلله

من و مـاه مُـحـرّم زنـده بـودن            بــود حُـسـن عــطـا الـحـمـدلله


نبودم، حق مرا سینه زنت کرد            شـــدم اهــل بــکــا الـحــمـد لله

من از دامـان پـاک مـادر خود            تـو را گــشـتـم گــدا الـحـمـدلله

من از هیأت هزاران خیر دیدم            شــدم حــاجـت روا الـحـمـدلله

سیاهیّ عزایت نور محض است            کـه گـشـته رزق مـا الحـمـد لله

رسد روزی که در سجده بگویم            رســیــدم کـربــلا الـحــمـدلله؟

: امتیاز

مناجات ماه محرمی با صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه

شاعر : حسن جواهری نوع شعر : توسل وزن شعر : فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن قالب شعر : غزل

کاش می‌شد به من زار بـهـایی بـدهی            قـلـب تـاریک مـرا نـور ولایی بـدهی

کاش می‌شد که قدم رنجه کنی یک لحظه            پا بر این دیده گذاری و صفایی بدهی


کاش می‌شد به دلم درد وصالت می‌بود            تا تـو آیـی و بر این درد دوایی بدهی

کور آن است که روی تو نـبیند مهدی            کاش می‌شد که براین دیده ضیایی بدهی

حسرتی بر دل من مانده و ای کاش مرا            شب جـمـعـه سـفـر کـربـبـلایی بـدهی

: امتیاز

زبانحال صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه در محرم

شاعر : حامد کاظمی نوع شعر : مرثیه وزن شعر : فاعلاتن فاعلاتن فاعلن قالب شعر : مثنوی

 مـاه غـم، مـاه عـزا، ماه محن            بر تو بـادا تـسلیت یـابن‌الحسن

در عـزای جدّ مظلومت حسین            اشکهایت گشته جاری از دو عین


شال غم افکنده‌ای مولا به دوش            ناله از دل می‌کشی با صد خروش

گر نـبـودم تا تو را یاری کـنم            آنـقـدر بـهـرت عـزاداری کـنم
اشک چشمم گر شود روزی تمام            خون کنم جاری ز چشمانم مدام
کی فراموشم شود این خاطرات            کـام عـطـشـان تو و آب فرات
کی رود از یاد من شـمـشیرها            نـیـزه‌هـا و سنـگـهـا و تـیـرهـا
چـهـره‌هـای نـیـلی و افـروخته            جـامه‌ها و خـیـمه‌های سوخـته
تا که یـاد آیـد مرا از قـتـلـگـاه            ناله از دل برکشم با سوز و آه
زین وصیت‌ها همه جان بر لبم            داغــدار عــمـۀ خـود زیــنــبـم

: امتیاز

مناجات ماه محرمی با صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه

شاعر : رضا قاسمی نوع شعر : توسل وزن شعر : فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن قالب شعر : غزل

زحمتت هستم و ای‌کاش دگر کم بشوم            یا که نه … با نفس قدسی‌ات آدم بشوم

چه خیالات عجیبی، من و این بار گناه            خواستم در نظر چشم تو مَحـرم بشوم


اینهمه پیش همه رو زدم و خـوار شدم            کاش یک بار فـقط پیش شما خم بشوم

شـده بـازیچـۀ من ذکر دعـای فـرجت            کاش عـامل به دعـاهای قـنـوتم بـشوم

منتـظـرهای تو رگـبارِ بهاری هستـند            کاش من هم ز غمت بارش نم نم بشوم

انتـظار فـرجت راه حسین است فـقـط            کاش لبـیـک، به پـیـغـام مُحـرّم بـشوم

ذکر تو این شده که: کیست مرا یار شود!؟            نکـند جـای اضافـه شـدنـم کـم بشوم!؟

به عمل کار برآید نه به: جانم به فدات            پای دار غم تو کاش که «میـثم» بشوم

غبطه خوردم به شهیدان حریـم زینب            آرزو می‌کنم ای‌کاش که من هم بشوم

: امتیاز

مناجات ماه محرمی با صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه

شاعر : علیرضا وفایی نوع شعر : توسل وزن شعر : مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن قالب شعر : غزل

رخصت بده كه خیمـۀ مـاتم به پا كنیم            پـیـراهـن سـیـاه بـه تـن بـا شمـا كـنـیم

آیـد صـدا ز غیب كـه قـد قـامت العـزا            رخـصـت بـده اقـامـۀ بزم عـزا كـنـیم


در حـدّ مـا كه نیست ولـیكـن خـدا كند            بر گـریـه‌های روز و شبت اقتـدا كنیم

دو كاسه اشك و یك دل خونین ز داغ را            آورده‌ایـم  نـــذر غـــم كــربــلا كـنـیم

موعود هل اتی چه شـود یك مُحّـرمی            تو روضه‌ای بخوانی و ما جان فدا كنیم

بر ما بخوان تو روضۀ شیب‌الخضیب را            تا گریه بر حسین سر از تن جدا كنیم

»تكلیف انتـقام شهیدان بدوش توست«            ای مـنـتـقـم بـرای ظهـورت دعا كنیم

ماه محّرم است «وفائی» به ناله گفت            با ناله‌های خویش جهان را صدا كنیم

: امتیاز

مدح و مرثیه حضرت زینب سلام الله علیها ( ورود به کربلا)

شاعر : ناشناس نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : فاعلاتن مفاعلن فعلن قالب شعر : ترکیب بند

کـیست زینب همیشه بی‌هـمـتا            نــــور مـسـتــور عــالــم بــالا

کیست زینب نفس نفس حـیـدر            کیست زینب تپش تپش زهـرا


کیست زینب حسین پرده نشین            کیست زینب حسن به زیر کسا

کیست زینب کسی چه می‌داند            غـیـر آن پـنـج آفــتــاب هُــدی

کـیست زیـنب تـلاطـم عـبـاس            کـیـسـت زیـنـب تـمـوّج دریــا

ذوالـفــقــار عـلـی مـیـان نـیـام            اوج نـهـج الـبـلاغـه‌ای شـیــوا

کیست او شـرح ســورۀ مـریم            روشنی بـخـش هـاجـر و حـوّا

کیست زینب حجاب جلوۀ غیب            صبـر اعـظـم، صلابت عظما

قـلـمـم بـشـکـنـد چـه می‌گـویـم            من و اوصـاف زینب کـبری؟

من چه گـویم که گـفت اربـابم            حضرت عـشـق، التـماس دعا

الـسـلام ای شـکـوه نـام حسین

دومـیـن فـاطـمـه، تـمامِ حسین

آسمان هم در انحـصارش بود            کـهـکـشان گوشۀ نـقـابـش بود

آتـش؛ آتـش گـرفـتــۀ نــورش            آب، سـیــراب آبـشــارش بـود

بعد پـنجـاه و چـند سال حسین            باز هم غـرق در بهـارش بود

قـامـتـش را نـدیـد حــتـی مــاه            که عـلـمـدار پـرده دارش بـود

محـرم مـحـمـلش فـرشته نبود            تا عـلی اکـبـرش کـنـارش بود

کـــاروانِ عــشــیــرۀ زهــــرا            تحت امرش در اخـتیارش بود

نـاقـه‌اش روی بـال جـبـرائـیل            کـز نـدیـمـانِ بی‌شـمـارش بود

حـج خود با جـهـاد کـامل کرد            نـیــنـوا آخـریـن دیــارش بـود

محـمـلـش ایستاد و پایین رفت            لحـظـۀ سختِ انـتـظـارش بود

شور می‌زد دلش که می‌دانست            قـتـلگـاهی در انـتـظـارش بود

آه گـرمی کـشـیـد از جـگـرش

کربلا را که دیـد زد به سرش

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر سروده شاعر محترم است اما با توجه به اینکه خداوند برای حضرت مریم در قرآن کریم جایگاه خاص در نظر گرفته و دو بار با عبارت اصطفاک حضرت مریم را برتری بخشیده است » يا مَرْيَمُ إِنَّ اللَّهَ اصْطَفاكِ وَ طَهَّرَكِ وَ اصْطَفاكِ عَلى‌ نِساءِ الْعالَمِينَ‌»  پیشنهاد می‌کنیم به منظور انطباق بیشتر با آیات قرآن و انتقال بهتر معنای شعر بیت اصلاح شده که در متن شعر آمده را جایگزین بیت زیر کنید

کیست زینب فـراتـر از مـریم            روشنی بـخـش هـاجـر و حـوّا

ترسیم کاروان سیدالشهدا علیه السلام در ورود به کربلا

شاعر : ناشناس نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : فاعلاتن مفاعلن فعلن قالب شعر : ترکیب بند

گـرد و خاکی ز دور پـیدا بود            کــاروانـی ز نــور پــیـدا بـود

کعبه‌هایی روان ز سمت حجاز            هــمــۀ روشــنــی دنــیــا بـود


آسـمان بر زمین گـذر می‌کرد            یا که خورشید، روی شن‌ها بود

زیر پایش به جای خاک کویر            بـال‌هـای فـرشـتـه‌هـا  وا بــود

در مـیـان تـمــام مـحــمــل‌هـا            محـمـلـی بـی‌رکـاب پـیـدا بـود

گـرد گـردش عـشـیـرۀ سادات            دسـت بر سیـنـه‌های شیدا بود

محملی روی دوش جـبـرائـیل            قـبـله‌ای که عجـیب گـیـرا بود

در یمین عون و جعفـر و قاسم            در یـسـارش عــلـیِّ لـیـلا بـود

پشت سر شیـرهای هـاشمی و            پیش رو هم حسین زهـرا بود

لـیک تــنـهــا کـنـار پــردۀ آن            جـای مــردی بـلـنـد بـالا بـود

مـحــمـل عــمّــۀ امــام زمــان            که رکـابـش بـه نـام سـقـا بـود

چــون زمــان نــزول مـی‌آمـد            گـوئـیا مرتضی در آن جا بود

چشم نامحرمان در آن اطراف            کـور می‌شد اگر که بـیـنـا بود

زهر چشمش هزار کابوس است

حرف حرف نزول ناموس است

وقـت برپایی حـرم شـده است            زانوانی غـیـور خـم شده است

لـرزه افـتـاده بر تـمامی دشت            وقت کـوبـیدن عـلـم شده است

چشمش از چادری تبرک کرد            پشت سقا دوباره خم شده است

بـر زمـیـن پـا نـهـاد خـاتـونـی            آسمان خاک این قدم شده است

زیـر لب یا مجـیـب می‌خـواند            که وجودش پُر از علم شده است

غرق دلشوره است و مثل رباب            چشم هایش مدار غم شده است

لحظه‌های غروب نزدیک است            کمی از هُرم روز کم شده است

بــاز آرام بــا بــرادر گــفــت:            دل من تنگ مـادرم شده است

چیست اینجا که نیمه جانم کرد؟

از هـمین ابـتـدا کـمـانـم کـرد؟

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر سروده اصلی شاعر محترم است اما پیشنهاد می‌کنیم به منظور انتقال بهتر معنای شعر بیت اصلاح شده که در متن شعر آمده را جایگزین بیت زیر کنید. ضمن اینکه در شهدای بنی هاشم در کربلا فردی بنام صادق وجود ندارد

در یمین عون و جعفر و صادق            در یـسـارش عــلـی لـیـلا بـود

ترسیم کاروان سیدالشهدا علیه السلام در ورود به کربلا

شاعر : جواد محمد زمانی نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : فاعلاتن مفاعلن فعلن قالب شعر : قصیده

کـاروانی پُـر از نـسـیـم سحـر            کاروانی ز خویش کرده سفـر

در قیام، آیه‌های مصحف صبح            در سـجـود، آیـنـه برای سحـر


همه در دشت تـازه تر از گـل            هـمـه در بــاغ، مـیـوۀ نــوبـر

پــدران از تــبــار ابــراهــیــم            مــادران از قــبــیــلـۀ هــاجـر

آری از دودمــان ابــراهــیـــم            کعبه دل، بت شکن، به دوش تبر

هر یکی در مـقـام خود ساقـی            هر یکی در مرام خود ساغـر

در دل و جـان کـاروان اینک            می‌تـپـد این نهـیب، این بـاور:

نکـنـد شوکران شود معـروف            نـکـنـد نـردبـان شـود مـنـکــر

مـرحــبــا بـر سـلالـه کــوثــر            هـان فــصـل لـربـک وانـحـر

در نــزولـش ز مـنـبــر نــاقـه            خطبه‌خوان حماسه آن، خواهر

شـد عـصـا شـانـۀ عـلـی اکـبر            پــای عــبــاس پــلــۀ مـنــبــر

تـا نــبـاشـد ز بــیــم آشــفــتــه            خــواب آرام چــنـد تـا دخــتـر

پــای عــبـاس مـی‌شود بـالـش            دشت احـسـاس می‌شـود بستر

سرزمین، سرزمین گل‌ها بود            پـهـنـۀ عـشـق بود و پـهـنـاور

نـاگـهـان در هـجـوم باد فراق            کـنـده شد برگـه‌هـایی از دفتر

کاش دستان باد می‌شد خشک            کاش می‌شد گـلـوی گـل‌ها تـر

نکـند عـلـقـمه، عـمو را کُشت            که پـدر می‌رود خـمـیـده کـمر

کیست مردی که می‌رود میدان            که ندارد به جز خودش لشگر

و زنـی روی تـل بـرای نـبـی            صحـنه را می‌شود گزارشگر

که بـیـا جـای بـوسه‌هـای شما            شـده سـرشـار بـوسـۀ خـنـجـر

می‌برند از تن حـسین تو جان            می‌بـرنـد از تن حـسین تو سر

آیــه‌هــای کــتــاب آغـــوشـت            دارد از فوج زخم زیر و زبر

آن طرف صحنه شگفتی هست            نه! بسی صحنه هست شرم آور

رفته از پای دخـتری خـلخـال            رفته از دست مردی انگـشـتر

می‌رود کاروان به کوفه و شام            مـی‌کـنـد سـمت قـتـلـگـاه گـذر

می‌رود کاروان ولی خالی است            جای عـبـاس و قـاسـم و اکـبر

آخـر داسـتـان ولی این نیـست            مانده پایان خوب قصه اگر...

: امتیاز